درد من

ساخت وبلاگ

هر روز نامه می نوشت. نامه هایی که نمی دانست مخاطبش کیست. یک شب، وسط نامه، درست وسط یک نامه، ناگهان مکث کرد. مبهوت به سفیدی کاغذ، از خودش سه بار پرسید: «چه فایده؟» و بعد همه ی نامه ها را ریخت توی آتش شومینه و دست هایش را گرفت بالایش تا گرم شود.

درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:39

و آدمی گاهی دست به دامانِ اندوه خود می شود، می گوید نرو، با من بمان، در من حلول کن. آدمی با اندوه خود اخت می شود. ایاغ می شود. ایاغ؟ هم پیاله. برای شب های دراز.

درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:39

تازگی ها نیمه شب که می شود، اگر هول و هراسی باشد در دلم، مکثی می کنم رو به تاریکی آسمان و با خودم این جمله ی نیما را تکرار می کنم: «هیچ طوری نشده، باز شب است.»

درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:39

آدم ها چهار دسته اند. دسته اول آن هایی هستند که سردرشان پر ابهت و چشمگیر است طوری که دهانت از عظمت و شکوهش باز می ماند. اما در را که باز می کنی، چهار قدم و خرده ای آن طرف تر، دیوار مقابل یقه ات را می گیرد که کجا؟ تمام شد! همه اش همین بود. دسته دوم برعکس آن ها هستند. سردرشان متواضع و خودمانی است. یک لنگه در چوبی بی رنگ و ارزان قیمت. در را که به اشاره ای باز می کنی روبه رویت باغی است که دیدنش پایان نمی گیرد. انگار باغ اصلاً دیوار ندارد. هرچه جلوتر می رویم، عقب تر می رود، هرچه نزدیک تر می شویم، دورتر می شود.دسته سوم افرادی هستند که وقتی «هستند» حضور دارند و وقتی نیستند، غایبند. دسته چهارم آدم هایی هستند که وقتی غایبند بیشتر «هستند» از وقتی که حضور دارند. این ها افرادی هستند که گاه مخاطب حرف هایی قرار می گیرند که نباید خود بشنوند، با این آدم هاست که همیشه در گفتگوییم، همیشه با این هاست که حرف های خوبمان را می زنیم. به این فکر می کنم که تو جزو کدام دسته ای؟! هیچ وقت نتوانستم از تو برای کسی چیزی بگویم... می دانم تو از از آن جمله افرادی نیستی که در چند جمله خلاصه شوند. تو از همان باغ های بی دیوار بودی، از همان ها که هرچه نزدیکتر می شدی دورتر می شدند... درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:02

بعضی روزها عاشق نیستم. درست مثل آدم حسابی‌ها زود از تختخوابم جدا می‌شوم و ساعت‌ها به سقف اتاقم که انگار ترک برداشته زل نمی‌زنم. می‌بینم که هنوز داری نگاهم می‌کنی. می‌روم و ظرف‌های چرب شام دیشب را که توی سینک جمع شده با اسکاچ زبر و قدیمی مامان می‌سابم. حالا می‌فهمم که چرا مامان وقت‌هایی که عصبی است ظرف می‌شوید یا چرا علیرضا فوتبال می‌بیند و یا چرا بابا گاهی در اوج خستگی کانال‌های تلویزیون را بالا و پایین می‌کند.دلیلش معجزه روزمرگی است!حالا من هم به روزمرگی معتاد شده‌ام و هی ظرف‌ها را می‌سابم. کارهای روزمره زندگی هوشیاری را می‌خوابانند و اجازه می‌دهند تخیل وارد عمل شود و تا می‌تواند جولان بدهد. اما من اجازه تخیل را هم ندارم. امروز عاشق نیستم و آدم‌های بدون عشق چیزی از تخیل نمی‌فهمند. تکه‌های ماکارونی چسبیده به ظرف را می‌سابم؛ درست مثل خاطراتم خشکیده‌اند و به این راحتی‌ها از ذهنم پاک نمی‌شوند. مچم درد می‌گیرد از بس سفت چسبیده اند. توی ظرف آب می‌ریزم تا خیس بخورند و رها شوند. شاید ذهن من هم نیاز به خیس خوردن دارد.همین‌ها را می‌گویم معجزه روزمرگی. برای چند ساعت هم که شده فارغت می‌کنند از این واقعیت لعنتی!هنوز هم نگاهت رویم سنگینی می‌کند. این روزها انگار حواست را از تمام مردم دنیا گرفته‌ای و فقط به من نگاه می‌کنی. هی نگاه می‌کنی و لبخند می‌زنی. انگار دیشب را فراموش کرده‌ای. دیشب که توی تختخواب با صدای خفه سرت فریاد کشیدم و گفتم که داری از دیدن زجر کشیدنم لذت می‌بری!! دیشب که توی تاریکی و غربت اتاق ضجه می زدم و می گفتم که داری انتقام تمام سال هایی که نمی دیدمت را یکجا از من می‌گیری! آره... انگار دیشب را فراموش کرده‌ای.دیشب هم داشتی نگاهم می‌کردی، اما بدون لبخند. اخم نبود، قهر هم نکر درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:02

نکنه عوارض مصرف طولانی مدت قرص های بدرد نخورِ این متخصص های روانپزشک و روانشناس ها کار خودش رو کرده باشه و الهه برای همیشه از نعمتِ آوردن و داشتنِ بچه محروم بشه؟


درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:42

من افتادم تهِ چاه ۵ متری! تو واسم طناب ۳ متری انداختی! بگم نیستی دروغ گفتم بگم هستی کافی نیست درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:42